سلام به دختر عزیزتر از جان و شما دوستان گرامی: روز یکشنبه یازدهم بود مرخصی مامان روزهای دوشنبه و سه شنبه درست شد سه روز هم بعدش تعطیل بود و من وتو نازگلکم به گرگان رفتیم و قرار شد بابا هم دو روز بعد بیاد دو روز بعد ما با خاله جونشون و بابایی و مامانی رفتیم نهارخوران و تو و یاسین(پسر خاله) با هم بازی گاهی هم لجبازی میکردین خیلی بهت خوش گذشت جالب اینجا بود که یاسین سوار کالسکه بود و تو اونو هل می دادی روزهایی که بابا نبود خیلی دلت براش تنگ میشد و بیرون که میرفتیم هر آقایی به تیپ بابا رو میگفتی بابا کامیون سواری محیاجون و پسرخاله یاسین ...