محيامحيا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات محیا کوچولو

سفر گرگان..........

سلام به دختر عزیزتر از جان و شما دوستان گرامی: روز یکشنبه یازدهم بود مرخصی مامان روزهای دوشنبه و سه شنبه درست شد سه روز هم بعدش تعطیل بود و من وتو نازگلکم به گرگان رفتیم و قرار شد بابا هم دو روز بعد بیاد   دو روز بعد ما با خاله جونشون و بابایی و مامانی رفتیم نهارخوران و تو و یاسین(پسر خاله) با هم بازی گاهی هم لجبازی میکردین خیلی بهت خوش گذشت جالب اینجا بود که یاسین سوار کالسکه بود و تو اونو هل می دادی         روزهایی که بابا نبود خیلی دلت براش تنگ میشد و بیرون که میرفتیم هر آقایی به تیپ بابا رو میگفتی بابا کامیون سواری محیاجون و پسرخاله یاسین   ...
20 خرداد 1393

داریم میریم به گرگان...

دختر گلم امروز تو و مامانی ، عاشق و معشوق همیشگی، به هم میرسین. امروز منو تو میریم گرگان. اگه اینو میتونستی بفهمی تا رفتن به اونجا لحظه شماری میکردی ...
11 خرداد 1393

تکنیک جادویی نوشیدن 8لیوان آب

تکنیک جادویی نوشیدن 8لیوان آب قبل از نوشیدن آب هر روز جملات زیر را با انرژی وقدرت در حالی که لیوان آب را جلوی دهان گرفته اید تکرار کنید.بعد از سه هفته معجزه انرا درخواهید یافت. خداوندا سپاس تورا که بار دیگر طلوع خورشید را به من هدیه دادی قول می دهم امروزهر کجا می روم مهربانی برسانم حتی بالخندی به من کمک کن امروز را به شاهکاری بی همتا تبدیل کنم. لیوان اول: بعدازبیدار شدن صبح افتخار می کنم که امروز پاکترین انسان روی زمین هستم. لیوان دوم: حدود 10صبح من نظر کرده خداوندم. لیوان سوم: حدود 1...
10 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام دختر گل مامان من الان سر کارم  تو امروز زود بيدار شدي و با اين حال که بابا خونه بود اما پشت سر من کلي گريه کردي فداي اون اشکهاي آماده سرازير شدنت بشم زود ميام خونه
10 خرداد 1393